تحولات لبنان و فلسطین

گروه هنر- خدیجه زمانیان - محمد طلوعی را با مجموعه داستان «من ژانت نیستم» می‌شناختم. وقتی این مجموعه را خواندم، وسوسه شدم رمان «قربانی باد موافق» اش را هم بخوانم و وقتی دو اثرش را خواندم منتظر شدم تا اثر بعدی این نویسنده منتشر شود.

 مرثیه‌ای برزندگی پدرها

تربیت‌های پدر منتشر شد و اگرچه دیر به دست من رسید، اما من را از این انتظار پشیمان نکرد و همانطور که پیش بینی می‌کردم، سومین اثر نویسنده هم لذت خواندن یک کتاب را به من داد.
داستان‌های این کتاب، شخصیت‌هایی واحد دارند و درباره‌ رابطه‌ یک پدر و پسر هستند. کتاب توسط نشر افق منتشر شده است.
گفت‌وگوی ما را با محمد طلوعی با محوریت «تربیت‌های پدر» بخوانید:

 

چطور می‌شود یک نویسنده دیگران را در خاطرات شخصی اش سهیم کند؟
- فکر می‌کنم این‌ها خاطرات نسلی است نه خاطرات شخصی. من چیزهایی را نوشته‌ام که برای نسلِ ما اتفاق افتاده نه برای شخصِ من. بسیاری از این خرده داستان‌ها را من از آدم‌های دور و برم شنیده‌ام، اما همه را در شخصیت داستان‌ها که اسمش محمد طلوعی است مجموع کرده‌ام.
چطور تربیت‌های پدر نوشته شد؛ داستان هایی با محوریت پدر...
- رابطه با پدر همیشه در داستان‌های ایرانی کلیشه ای بوده، پدر سرچشمه قدرت و حیات است و پسر فرمانبر و پسروی این قدرت. در داستان‌های مدرن هم این رابطه تقلید شده، اما بعضی سعی کرده‌اند این پسرکشی را پس بزنند. یکی از اولین داستان‌ها که این رابطه را تغییر داده داستان جشن فرخنده جلال آل احمد است. پسرِ آن داستان بدونِ اینکه بداند پدرش حق دارد یا نه رفتارش را تعریف می‌کند. این اولین جا در داستان مدرن است که پسر، پدرش را تأیید نمی‌کند و بی‌طرفانه و بدونِ احساسات فقط نقلش می‌کند. در داستان‌های من پسر پیشتر از این موضع می‌رود و پدرش را و شکل زندگی اش را نقد می‌کند. پسر شیوه زندگی پدر را قبول ندارد و در ابراز آن هم تلاشی نمی کند، حتی انگار در مراوده با پدر به صلح رسیده است؛ البته این روندی است که در طول داستان شکل گرفته است. تنشِ بین پدر و پسر از داستان اول تا آخر کم می‌شود و انگاربا هم به تفاهمی نانوشته می‌رسند.

شما در داستان‌های قبلی تان هم به تاریخ توجه خاصی داشتید. به نظر می‌رسد در این داستان هم به صورت نمادین سراغ تاریخ رفته اید. آیا پدر را به عنوان نمادی از تاریخ که در زندگی همه ما وجود دارد به کار گرفته اید یا فقط آن را به عنوان یک عنصر دراماتیک که بازهم همه ما تجربه بودن و همراهی با این عنصر را داریم، در نظر گرفته اید؟
- تاریخ، سرنخِ تمام داستان‌های این مجموعه است. تاریخ این چند دهه که در رفتار و سکنات پدرِ داستان حلول کرده است. نسلی سرگردان بین آرمان‌های اجتماعی و واقعیت‌های اجتماعی که رفتاری چندگانه در آن‌ها ایجاد کرده است. درستش این است که این مجموعه بیشتر از این که داستان‌های شخصیت جوان داستان باشد فکر می‌کنم مرثیه ای باشد برزندگی پدرهای زمانه ما.

پدری که در داستان‌های شما تصویر شده پدری خوشگذران و تقریباً بی‌مسؤولیت است که نمونه‌اش در همه ادوار تاریخ دیده می‌شود. چرا خواستید این چهره پدر را نشان دهید؟
- پدر داستان‌های من نه بی مسؤولیت است نه خوشگذران، آدم جاه طلب ملون الحالی است. مثل همه آدم‌های دور و بر ما. آدمی است که می‌خواهد به سبک خودش زندگی‌اش را تغییر دهد، اما هیچ وقت نمی‌تواند از دامِ معمولی بودن، فرار کند. همین است که دایم خودش را به در و دیوار می‌زند و کارهایی می‌کند که از نظر دیگران عجیب است.

فکر می‌کنید داستان‌های مجموعه تربیت‌های پدر اتوبیوگرافی است یا به قول خودتان ماکیومنتاری (مستندنمایی جعلی)؟
- داستان‌های این مجموعه با اسم‌های واقعی و آدم‌های واقعی نوشته شده، اما تقریباً تمام آدمها جعلی‌اند، یعنی آدم‌هایی با این اسم، ظاهر و خلقیات دور و بر من وجود دارند، اما این کارها که در داستان‌های من می‌کنند ازشان سرنزده و برنمی آید. در واقع من با آن آدم‌ها داستان ساخته ام. نویسنده‌ها دایم درگیر این هستند که ثابت کنند شخصیت‌ها و ماجراها را از زندگی واقعی شان برنداشته اند اما من ابایی نداشته‌ام که اسم خودم را بر شخصیت بگذارم و داستان را تعریف کنم. اگر داستان‌ها را با اسامی دیگری می‌نوشتم، باید به همه توضیح می‌دادم که این فرد من نیستم یا آن یکی پدرم نیست یا هر آدمی که اسم می‌برم مثلی در جهان ندارد، اما حالا که این دست آویز دستِ کسی نیست و از ماجراهای داستان‌ها هم معلوم است که این همه اتفاق نمی تواند برای یک نفر بیفتد، دیگر سرنخی نمانده تا منتقد و خواننده بخواهد داستان‌ها را با زندگی شخصی من تطبیق بدهد.

به نظر می‌رسد همه مدیوم‌های نوشتن که شما تا به حال آن‌ها را تجربه کرده اید به کمک شما در تربیت‌های پدر آمده اند . داستان، شعر، تصویر حتی نمایشنامه چطور به این نوع تلفیق در نوشتن رسیدید؟
- نمی توانم توضیح بدهم که چطور تجربه انواع نوشتن موقع داستان نوشتن به کار آدم می‌آید، اما می‌دانم که موقع دیالوگ نوشتن تمام دیالوگ هایی که در نمایش نامه‌ها خوانده ام جلویم رژه می‌روند و موقع صحنه نوشتن تمام صحنه‌هایی که در فیلم‌های مختلف دیده‌ام. خیلی وقت‌ها سعی می‌کنم، شبیه آن دیالوگ‌ها و صحنه‌ها را ننویسم یا جاهایی به آن نمایش‌ها و فیلم‌ها تعریضی کنم، این انگیختگی نسبت به سینما و نمایش بسیار به کارم آمده است.

در این مجموعه زبان شما بر داستان غلبه پیدا کرده و مطمئناً یکی از دلایل جذاب بودن داستان‌ها زبان آن است. چطور به این نوع استفاده از زبان رسیدید، انگار این زبان روایی و تالیفی، اختراع شماست.
- هیچ چیزی در ادبیات برای اختراع شدن نمانده، نویسنده فقط می‌تواند پا بگذارد جای پای نویسنده‌های گذشته، ولی خوب اندازه پای آدم‌ها با هم فرق می‌کند و گاهی با آنچه قبلاً بوده قالب نمی‌شود. من در زبان دنباله روی بسیاری از نویسنده‌های ایرانی هستم، از نوشته‌هایشان بسیار آموخته ام و سعی می‌کنم زبان آن‌ها را تقلید کنم، من از نوشته‌های شمیم بهار، هوشنگ گلشیری، ابراهیم گلستان، ک. تینا تهرانی و بسیاری دیگر آموخته ام و همیشه سعی کرده‌ام، با خواندن ادبیات کلاسیک اندوخته واژه و توان ترکیب سازی‌ام را بیشتر کنم البته حواسم هست که در چه دوره ای می‌نویسم و سعی می‌کنم معاصریت زبانم را هم حفظ کنم.

با توجه به اینکه کتاب نخواندن آدم‌های دورو برما دارد به معضل بزرگی تبدیل می‌شود فکر می‌کنید، چه اتفاقی باید رخ دهد تا فاصله مخاطب با ادبیات و بخصوص ادبیات داستانی کم شود؟
- آقای بیضایی یک جایی نوشته نویسنده نباید چیزی را بنویسد که خواننده می‌خواهد، بلکه باید چیزی را بنویسد که خواننده می‌خواهد، اما نمی‌داند که می‌خواهد. به نظرم این مهم ترین توصیه برای نویسنده‌ها برای نوشتن چیزهایی است که فاصله را تا مخاطب کم می‌کند.
در خصوص داستان بعدی تان توضیح دهید؟
- یک رمان به اسم آناتومی افسردگی و یک مجموعه داستان به اسم هفت گنبد دارم که فضای هر دو با آنچه تا به حال نوشته ام متفاوت است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.